بسمه تعالی
یا شیخ ما را فوته ده در بهر عشقت غوطه ده!!.
هرچه فکر کردم آدم چقدر میتواند جو گیر شود که این چنین بی مغز حرف بزند راه به جایی نبردم. آدم شیشه هم کشیده باشد این گونه نمی تواند مهمل ببافد. چون سرهنگ نیستی و حقوق میدانی فکر کردی هر چه بگویی حقی. گوسفند هم که باشی رنگ چشمانت متفاوت است. چرا از نگاه تو هنر اینطور تعریف شد. شنیدم در هوای برفی که صبحش مه آلود بود ظریفی فکر کرد می تواند ماهی بگیرد سُر خورد و در رودخانهای افتاد که آب نداشت کف رودخانه ماسهای یخبستهای بود که بنا بود در هوای بهاری یخش آب شود. این آب آنقد نبود که بشود درآن ماهی گرفت وخداوند فرمود اینجا یکشنبه ودوشنبه هم میشود ماهی گرفت راوی این روایت ابوهریره قرن 30 بود. یا شیخ باید بگویم، خداوند گوسفندها را نیز چاق ولاغر، دله وتنبل خلق کرد. به برخی شاخ داده و برخی گوش پهنند وبرخی در داشتن گوش، آدمی را به شک میاندازند. درست است که همه شان دم دارند. اما این دمها بر اساس نوع آغل وتغذیه (فکری، فرهنگی، سیاسی، و.. ) میتوانند، چاق و لاغر، کوچک و بزرگ،تمیز و کثیف باشند. به انسان که میرسیم به یاد روایت مشهور حضرت امیر (ع)میافتم که فرمودند: در بین مخلوقات خداوند دو چیز را با عظمت وبا شکوه خلق کرد. اول آسمان، بعد انسان که از آسمان هم بزرگتر و با شکوهتر است. حالا گوسفند هم که باشیم میدانیم، هنر از مخلوقات این انسان با شکوه است. اما این انسان همیشه انسان نمیماند گاه پنچر شده (بلهم اضل) میشود. خداوند این مخلوق با شکوهش را به ارزشی و غیرارزشی تقسیم کرده است. اما بنده بی ارزش خداوند همه را مساوی دید. فکر کرد چهار نفر انسانهای صورت زیبا کف بزنند ما را حالی دادندی. یادش رفت که:
حضرت امیر(ع) فرمودهاند: ما در زمان پیامبر(ص) وقتی پرچم حق بالا رفت، حتی با نزدیک ترین خویشانمان در افتادیم و گفتیم از این به بعد تقسیم ما بر اساس خون و نژاد نیست. بعد از این ما از دو امت متفاوت هستیم. چرا که به ارزشهای متفاوت معتقدیم.
یادش نبود که:
قرآن کریم میفرماید: مردم با هم بودند و همه اهل فساد و خرابی!! انبیاء آمدند و دو دسته شان کردند. پیامبران به بعضی از آدمها توهین هم کردند، اما از اصل بشریت دفاع کردهاند، آنهم به خاطر اینکه براین باور بودند صیرت بشر مهمتر از صورت اوست. اما آدمهای که پیامبر نیستند وادعای پیامبری دارند؛گاه دیده شده لباس پیامبری بر تن کردند، میگویند: صورت بشر کافی است. به نظر میرسد این آدمها رفاقتی با اباحگران، همجنس بازان و...دارند. این آدمها از تقسیم بندی جهان به حق و باطل فراریند. دزدها را با کسی که مالش، ناموسش، شخصیتش به یغما رفته را یکی میدانند. به نظر اینها نه حقی هست ونه باطلی. منافع خودشان از حق بسیار مهمتر است. آنها در ظاهر میگویند از کارت زرد و قرمز و خاکستری هم نمیترسیم ولی من حاضرم در محضر تمام بشریت سوگند یاد کنم که آنها از موش هم میترسند واز خرگوش هم ترسو ترند. اگر پشهای به جانشان بیفتد احترام خودشان هم نگه نمیدارند. چه رسد به صورت بشر. هنر و هنرمند هردو خوبند، در صورت، بسیاری از آنها نیکیاند، هدیه هستند، نفیسهاند( خوشگلند مامانیند) اما سیرت که آمد هر دو را خوب دیدند زر مفت بیش نیست. اینها چون در وزارت ارشاد برای احترام به کلمه جلاله الله و سانسور کلمات رکیک و زشت ازسه نقطه استفاده کردند برایشان سوء تفاهم شده که هنر یعنی تساوی حق و باطل، خیر وشر، شیخ و رقاص؛ وهنرمند یعنی کسی که بتواند حق و باطل را مساوی نشان دهد. خوشبختانه این آدمکها نمیدانند، هنرمند انسان و انسان هنرمند که بندگی خدا کند، حق در او حل میشود. باطل از او گریزان است. واما بشری که حق و باطل را یکی میداند او هرگز رنگ وبوی هنر نمی فهمد. فن رقّاصی میداند. رقّاص ماهری است که رقاصان خنّاس از او خوششان آمده. در پایان جهت یاد آوری باید بگویم: بعد از فتح مکه همه بخشیده شدند به جز شاعرانی که شعر مبتذل و توهین آمیز گفته بودند. پیامبر امر فرمودند هر جا که هستند آنها را به قتل برسانید ولو اینکه به پرده کعبه آویخته باشند.