سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/10/15
9:46 صبح

از شنبه به انتظار جمعه

بدست علی عابد در دسته

                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

اگر دوهزار و پانصد و اندی سال قبل به دنیا می‌آمدی، حتماً شنبه را بهتر از شنبهِِ چهار خانه می‌شناختی. امروز شنبه مثل جمله این گل خیلی زیباست؛ از مجهولات ماچیزی نمی­کاهد. مطمئناً3000 سال قبل، وقتی عروس خانم پیراهن گل منگلی خود را در زاغه گوسفندان برای آقا داماد می‌پوشید وشادمانه از روی بزها می‌پرید و می­گفت: چقدر زیباست! این واژه پراز احساس و دانستنی بود. اما امروز مثل این می‌ماند که بگویی چه مرد جالبی است؛ زیگیله ، کوتاهه، با سواده که چی؟ به معلومات ما چیزی اضافه نمی کند. فقط نسبت به او احساس بدی نداریم؛ مگر قبل از آن­که بشناسیم احساس بدی داشتیم؟ شنبه از این واژه هاست. روزی از روزهای خداست. طلوع خورشید از پس گردنه­ای بعد از غروب آدینه یادآور شنبه است. امروز فقط هفته با آن شروع می‌شود و باز با آن شروع می‌شود. اما در گذشته فقط این نبود؛ معنای ویژه­ای داشت و قانونی ویژه­تر. آن­قدر این قانون درآفرینش کارشناسی شده است که امروز نمی­توانیم اسم شنبه را از هفته خودمان پاک کنیم. مثلاً به جای شنبه بگوییم بشکه ، کارمند، بادی، شیرمال و...

آن روزکسانی‌که قانون شنبه را رعایت نکردند میمون شدند[1] و خدا آنان را نفرین کرد. البته این درس هم چنان در آفرینش جاریست! .این ماییم که خیلی دردمان نمی‌آید. خداوند می‌فرماید[2]  شنبه تعطیلات آخر هفته ماهی­ها بود. همه از خانه­هایشان بیرون می‌آمدند، دست بچه­هایشان را می‌گرفتند تا به پارک­ها، سینماها و باغ وحش­های رودخانه بروند،آن روز طبیعت رودخانه پر ماهی می‌شد. خانواده ماهی‌ها با هم توی آب سُر می‌خوردند و می‌لغزیدند و در عرض و طول رودخانه همگی با گروه های کوچک و بزرگ گردشگری در آب خانةیشان شنبه را به تفریح می‌گذراندند. خداوند به آن آدم‌ها[3](3)گفته بود شنبه‌ها کسی حق ندارد ماهی صید کند.                        

اگرکسی‌ماهی ‌صید کند هرگز جمعه را نمی‌بیند. شنبه‌ها باید با خودتون رو راست باشید و برای خودتان آینده‌ای ترسیم کنید که غروب نکند، شب دنبالش نیاد که شما را تا قیامت در سیاه چال نادانی و خیره­سری چال کند. حتماً فرداش یک شنبه را می‌بینید. و گرنه خودتون می‌دونید اگر روزی هزار بار هم خورشید خانم با حجاب و بی­حجاب بشه یک شنبه نخواهد شد. و شما را به ‌جمعه ‌‌نمی‌رساند تا صاحبش را ببینید!

 خوب این­که نگرانی نداره، چرا ناراحت می‌شی خیلی ها آرزو می­کردند صاحب شنبه را ببینند. منتظرش بودند می‌دونستن پیامش پر از دانایه پر از نوره؛ ولی وقتی ظهورکرد مخالفش شدند.آن­ها می­دانستند  هفته با شنبه شروع می­شود و راه رسیدن به خدا با حضرت رسول(ص) آغاز می­شود. صاحب یک شنبه هم حضرت زهرا و حضرت علی علیه السلام است، هر کسی این عزیزان خدا را نمی­شناسد باید یه فکری به حال خودش  بکند.          

دوشنبه روز پیوند عقل و عشقه، حماسه و عرفانه، پیوند سبز و سرخه و به نام امام حسن مجتبی وامام حسین (ع) است؛ ولی فرزندان همان­های که قانون شنبه را رعایت نکرده بودند چشم دیدن اولیای خدا را نداشتند. وجود مبارک آن­ها را تحمل نکردند.

خوب میدونستند صاحبان سه شنبه امام سجاد، امام باقر و امام صادق(ع)هستند. مگه صاحبان چهارشنبه (امام موسی کاظم، امام رضا، امام جوادو امام هادی علیهم السلام)را نمی­شناختند؛ ولی شهیدشون کردند.

       ازخود پیامبر (ص)شنیده بودند با روزها دشمنی نکنید که آن­ها در قیامت با شما دشمنی می­کنند[4](4)اما آن­ها با پنج­شنبه که عشق و نوید میاره، بوی ظهور میده، روز برآورده شدن حاجات بزرگه وخداوند اون روز را هدیه کرده به امام حسن عسگری(ع) دشمنی کردن.

 می‌دونی؛ این روزها به نام این عزیزان خدا ثبت شده که و قتی بین زبان­های مردم دنیا رفت معنای اصلی و واقعیش فراموش نشه؛ معنای حقیقیش را بااین ها بشناسند. جمعه را قدیمی­ها بهش می‌گفتند آدینه ، عرب­ها می‌گن جُمُعَه، ترک­ها می‌گن آدُنا؛ می‌دونی؛ تُرکیش خیلی قشنگه. هنوز اون معنای اوّلشو داره  :آدُنا یعنی هم اسم او شدن هم نشین خدا شدن. ببینیم می‌تونی جمعه باشی؟

جمعه روز طهارته، عشقه، روزِ ظهوره؛ نه این­که فقط ناخن بگیریم، انار بخوریم، زیر پوشِِامونو جلو آپارتمان به عنوان پرچم نظافت دار بزنیم تا باد مسخرش کند. بلکه اون روز، روزِ نظافته جامعه از بی عدالتیه. نمی­دونم کی گفته فتیله آی فتیله جمعه روز تعطیله، هرگز تعطیل نیست. اون روز کلی کار داریم. روح و روانِ مون باید بوی ریحان بگیره. سیاست و ریاست­ها تمیز و مرتب بشه. کسانی که به بیت المال یا اموال فقرا و ... ناخونک می‌زنند ناخوناشونو بچینیم. سالم­ترین حلال­ترین و میوه­ها را بخوریم . انار میوه بهشتی !. مگر جمعه یه راه به سوی بهشت نیست؟ آن قدردرگفتن حق باید بلند فریاد بزنیم ،تا فریادهای بلند او را تاب بیاوریم .در راه التیام زخم­های حق آن­قدر باید زخم­های عمیق داشته باشیم  تا آن سوار سبز پوش وقتی مرهمی برای زخم هامون میاره شرمنده نشیم . همه مون آدُنا بشیم. آدُنا روز بندگیه ، همه آزاد می‌شیم بشرطی این­که رو راست باشیم، برای خودمون آینده­ای ترسیم کنیم که غروب نکنه، شب دنبالش راه نیفته و ما را تا قیامت در سیاه چال نادانی و خیره­سری چال کنه. قانون شنبه را رعایت کنیم. ماهی­ها را نکشیم. اجازه بدیم توی رودخانه روز خوبی داشته باشند و از زندگی شون  لذت ببرند. آن وقته که می­توانیم از خاک خانه یمان خوب استفاده کنیم . از زندگیمان لذت ببریم و گرنه یه چهارشنبه پیدا می‌شه توی چهار خونه زندگی مون تاحا ل مونو بگیره. 

  

علی عابد 10/10/1386

 

 

 

 



[1] . بقره آیه65.

[2] . اعراف آیه 163.

[3] . بقره آیه65.

[4] . مفاتح الجنان،ص95


85/10/7
1:46 عصر

شبیه سازی دو

بدست علی عابد در دسته

                                               بسم الله الرحمن الرحیم

 

بوش واق واق می کرد.

بلربع بع می کرد .

آنگلا مارکل ما ما می کرد.

و همه با هم فریاد می زدند  شارون کجایی .

شب شده بود. اما شارون به خانه نیامده بود. شارون مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به جهنم رفته .در آنجا لبا س رسمی به تن می کند.او هر روز صبح به جای سلاخیی فلسطین باید به بدبختی های خود دردنیا پاسخ دهد. شکم شارون دیگر مثل مشک نیست چون جای او بسیار گرم است او تمام چربی ها ی خود را ازدست داده است

 دیروز که شارون با  المرت چت می کرد .المرت گفت کتا بم را یکی  اززیر درخت برداشته و افسانه هلو کاست رااز توش پاک کرده .ازتو هم کاری ساخته نیست  ، دیگه با من چت نکن . المر ت تصمیم گرفت که شارون را  رها کند  و دیگر با او چت نکند . به جای شارون با محمود عباس چت می کرد. محمود عباس  همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و حرف شنو تر بود. محمود عباس دید که سد سوراخ شده ولی  کاری نکرد. انگشت او درد می کرد چون زیادیپاچه خواری کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. محمود عباس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او  المرت تصمیم گرفت با قطار بنی اسرائیل به آن سرزمین برود اما کوه طور روی ریل ریزش کرده بود.

سینیوره دید که کوه ریزش کرده وریلها هر کدام بسویی پرت شده .  اما حوصله نداشت، حزب الله حا لشوگرفته بود  . سینیوره سردش بود و یه جو کبریت هم نداشت تا لباسش را در آورد وآتش بزند ، آرزومی کرد همه بمیرند. اصلا حوصله درد سر نداشت .   .قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .المرت  و هم قطارانش همه مردند.

اماسینیوره بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که خانم سینیوره مهمان ناخوانده ندارد، برادرخوانده اش  جناب سرهنگ بوش به او پول داده ، ولی اجازه نداده  خرجش کند .مهمان خوانده هم ندارد.. ولی.او در خانه تخم مرغ و پنیر داشت . بلر به او گفته بود  لطفا ترانه دختر لبنانی لپات خیلی قشنگه را برام میخونی  ، خانم سینیوره بدون این که چشماشو ببنده خونده بود  ، بلر نتونسته بود پنیر وتخم مرغ ها رو بخوره .نقشه دیگه کشیده بود .بهش گفته بود  تو چه رنگی را دوس داری .گفته بود زرد.بلر به سینیوره زنگ زده بود  که زنت حزب اللهی .وقتی اون دو تا با هم دعوا می کردند، بلر پنیرو تخم مرغ ها رو خورده بود . خانم سینیوره گوشت هم دارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدارهم  دارد.

او آخرین بار که گوشت قرمز خرید  ژاک دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او ازژاک دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی دروغگو دارد، برای همین است که در کتاب های دبستان  بااین داستان های قشنگ نمی شود سر بچه ها راگرم کرد   .

 

علی عابد /7/10/ 85/قم