به نام خدا
دیالوگهای قرآنی و نقش بی بدیل توحید در زندگی عملی مسلمانان:
یکی از اهداف خداوند از به کارگیری گفتگو درقرآن، انتقال پیامهای ویژه به انسان است؛ هر گفتوشنود از سه بخش قائل ـ کسی که سخن میگوید ـ مقول ـ کسی که مخاطب است ـ و قول یا کلام تشکیل شده است؛ با توجه به اینکه قول و مقول با قائل در دیالوگهای قرآنی از یک جنس نیستند، خداوند نیز با زبان بشری و قابل فهم، انسان را مخاطب قرار میدهد و به گونهای با او سخن میگوید که انسان متوجه امر حضرت باری تعالی باشد، چرا که در غیر این صورت نقض غرض تکلم خواهد بود. خداوند با زبان بشری و متناسب با سطح درک همه انسانها سخن میگوید، و برای بیان مفاهیم از قالب داستان استفاده میکند، بهترین شیوه برای بیان مفاهیم به ویژه در دیالوگها قالب قصه و داستان است؛ چرا که انسان نیازمند الگو است و از آنجا که تجسم عینی الگوهای ارزشمند و شایسته در داستانها رخ میدهد، خداوند سورهی یوسف را «احسن القصص» میخواند، شاید به همین خاطر بیشترین سطح گفتگو را در این سوره مطرح میکند؛ بهعنوان مثال میتوانیم به گفتگوی انسان با خدا[1]، خداوند با انسانهای شایسته[2] و انسانهای ناشایست با یکدیگر[3]، گفتگوهای حکیمانه[4] ، معمولی سطحی[5]، گفتگوهای پیامبران با انسانها و ... را در همین سوره اشاره کنیم. به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایى] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مىآورند رهنمود و رحمتى است .
بر اساس همین رهنمون و رحمت الهی بود که خداوند قرآن نازل را کرد و پیامبران را به منظور هدایت انسان فرستاد شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ[6] به خاطر همین ویژهگی اساس خطابها مستقیم ازخداوند به انسان است تا بیانگر تکریم شخصیت انسان و جایگاه والای او در هستی باشد. و فرهنگ توحیدی و نگاه آخرتی را بر اندیشه و رفتار او حاکم کند. از این روی خداوند در دیالوگهای قرآن به جنبههای وجودی بشر میپردازد، برای نمونه خطاب «یا ایها الذین آمنوا»، 89 بار در قرآن ذکر شده است ؛ باید دانست که هیچ خطابی در قرآن نمیتواند محدود به زمان و مکانی خاص باشد؛ بلکه انسان در همهی اعصار و مکانها است و آیاتی که درآن با پیامبران (ص) را بهطور مستقیم سخن میگوید، درواقع سخن وخطاب خداوند به نوع انسان محسوب میشود.
دراین گفتگوها هر آنچه که انسان برای رسیدن به کمال نیاز دارد، بهزیبایی بیان میشود و حتی گاه به دلیل اهمیت یک پیام، خطابهای قرآنی در جای جای قرآن کریم تکرار میشود، و با اشاره به تأثیر این آموزهها در زندگی انسان تأکید میکند مضمون خطابهای قرآن درباره یادآوری قیامت، پیروی نکردن از کفار، ترغیب به قدم گذاشتن در راه ایمان و پیروی از پیامبر(ص)، یادآوری نعمتهای الهی و امدادهای غیبی، بر حذر داشتن انسان از رفتار و گفتار کفرآمیز و ...همه در راستای فرهنگ توحیدی و نگاه آخرتی است که خداوند میخواهد بر اندیشه ورفتار انسان حاکم کند. با تذکرات اخلاقی واجتماعی شیوه و چگونگی گفتگو با همنوعان خود را بهدرستی تعلیم و در ضمن توصیههای اخلاقی مانند خیانت نکردن، رعایت ادب، رعایت حدود الهی، چگونگی حفظ حرمت پیامبران، چگونگی داشتن یک جامعهی پاک، سیستم اقتصادی سالم ، پرهیز از مالاندوزی و راه سعادت و چگونه زیستن را نشان میدهد. گنجینهی دیالوگهای قرآن راهنمای شایسته برای انسان درهمهی زمانها محسوب میشود؛ چرا که ادب انسانیت، سخن گفتن واستقلال در زمینه هاى فکرى، علمى، عملى، فردى، اجتماعى، سیاسى ، اقتصادىو... را به او میآموزد. در حدیث «انک لعلی خلق عظیم»، میتوان گفت که پیامبر همین مسألهی گفتگوهای قرآنی را تعقیب می کند. چرا که وجود پیامبر(ص) برای به کمال رساندن رفتار انسان نیز هست؛ لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[7] مى توان از آن الگو گرفت. با توجه به این که قرآن کریم وحى الهى محسوب مىشود و وحى الهى حجت و برهان قاطع براى همه انسان ها در همهی ادوار بیانگر همه نیازهاى مخلوقات است.
به هر روی، اساس گفتگو در قرآن و خداوند با انسان بیانگر تکریم شخصیت توحیدی انسان و جایگاه والای او در هستی است. خداوند میخواهد بشر را از مسیر گواهی دادن با اصطلاح شهادت به غیب عبور دهد. در دلهایشان ایمان به غیب (الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ) ایجاد کند. بشر توانای دارد با همان حواس حیوانی خودش عالم را ببیند همانطور که حیوانات هم می بینند. خداوند در این آیات برای بشر میفهماند که نهانی هم هست؛ همه هستی و وجود در همانچه که شما به چشم می بینید و لمس می کنید در محسوس و ملموس خلاصه نمی شود. بلکه اساس عالم در غیب است . این شهادت یک ظهوری است از غیب. آدم موحد با غیر موحد متفاوت است. عالم برای موحد، کتابی است با نوشتههای معنی دار و هر لفظش اشاره به یک معناست، اما برای غیر موحد مثل خطوطی است که آدم بی سواد آن را نگاه می کند وغیر از خطوط چیز دیگری نمیبیند و نمی فهمد . اینکه قرآن کریم این همه روی «یا ایها الذین آمنوا» تکیه دارد برای همین است که می خواهد انسان موحد، عالم را آنچنان مطالعه کند که معنی و مقصود هستی رابفهمد تا اساس زندگی خود را بر پایهی توحید استوار کند محمود شبستری میگوید:
به نزد آن که جانش در تجلاست همه عالم کتاب حق تعالی است.
خداوند میفرماید: «به راستى در آسمانها و زمین براى مؤمنان نشانههایى است و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده[ها] پراکنده مىگرداند براى مردمى که یقین دارند نشانههایى است و [نیز در] پیاپى آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به [وسیله] آن زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است و [همچنین در] گردش بادها [به هر سو] براى مردمى که مىاندیشند نشانههایى است این[ها]ست آیات خدا که به راستى آن را بر تو مىخوانیم پس بعد از خدا و نشانههاى او به کدام سخن خواهند گروید[8].»
اساسا شعر منسوب به امیر المؤمنین (ع)تعبیرات خود قرآن راحکایت می کند که می فرماید: دواؤک فیک و ما تشعی و داؤک منک و ما تبصر/// ا تزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر///..و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر؛ تو آن کتاب آشکار هستی که با حروف آن معانی پنهان آشکار می شود.