در اینجاست که نمیخواهیم از نعمتهای دنیا و امکانات آن، چیزی به دست بیاوریم و نمیخواهیم با این مرکبها به جایی برویم وگرنه به نعمتها دلبسته نمیشدیم و حساب میکردیم که با داشتن و یا از دست دادن با کدامین زودتر میرسیم؛ که برای حرکت ما دو پای "شکر" در هنگام دارایی و "صبر" در هنگام گرفتاری هست.
پس دیگر چه رنجی داریم و چه مرگی داریم؛آنجا که با شکر و صبر میتوان رفت، آنجا که اگر از پای افتادی و ناتوان شدی، تازه با عجز میتوان رفت، دیگر چه حرفی داریم و چه منطقی داریم. آخر راه آنجا آغاز میشود که ما تمام میشویم.
مادرم می گفت وقتی که درد توان آدمی را بگیرد آن وقت فارغ میشود....
فهمیدم که تا نای نالیدن داری و تا آنجا که توان داری، ولادتی نیست. راه آنجا آغاز میشود که تو به پایان میرسی.