ازاستاد مهربانم علی صفایی(عین،صاد)
ما امروز "ابن الدنیا" هستیم، ولی میتوانیم "ابوتراب" شویم. آنچه داریم اگر به کار نگیریم و از آن کام نستانیم،از دست میرود و حسرتش بر دل میماند. این است که به سادگی میتوانی همینها را بدهی و کام بگیری. وقتی غذای زیاد داری و نمیتوانی نگاه بداری، سخاوت پیدا میکنی و حاتم میشوی.
تو باید با ترکیبی که در خودت ایجاد میکنی، همان نیروهای نفس را،تبدیل کنی و از همان مانعها،وسیله بسازی. همان ترسها و بخلها و کینهها و هوسها را، همان عقدههای متراکم را، با ترکیب مقایسههایی که مداوم همراه داری و با ترکیب عشق بزرگتری که در این مقایسهها در خودت کاشتهای، تبدیل کنی و از این نیرویی که اسیر خاک میشود و از این وجودی که فرزند خاک است، پدر خاک بسازی و ابوتراب،بیرون بیاوری.
برادرم انگشتری داشت، آن را از او طلب کردم و نداد،گفت خودم که خودم چوب نیستم ؛و برای دستشویی بیرون رفت. وقتی که آمد میخندید.گفت که به دستشویی دادم. و میخندید که اگر ندهی برای همیشه نخواهی داشت، پس خودت بده که با این دهش چیزی بدست آورده باشی