سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/11/14
3:24 عصر

ادامه

بدست علی عابد در دسته

مولوی در داستان مردی ­که طالب گنج بود، می خواهد بگوید: «وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ. [1]

 اگر انسان خودش را آن­چنان که هست بشناسد، با عالم ملکوت آشنا می شود زیرا یک موجود ملکوتی است، در داستان سجده‌ی فرشتگان بر انسان بیانگر شأن والای انسان در آفرینش است و مطرح شدن گفت‌وگوی خداوند و فرشتگان نیز تأکیدی بر این امر محسوب می‌شود؛ چراکه انسان معتقد به توحید معلم ملکوت است و این امر در همه‌ی دیالوگ‌های قرآنی به طور ضمنی بیان شده است.

« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ [2]».

بر اساس اصل توحید که بر تمامی دیالوگ‌های قرآن حاکم است.خداوند در جایگاه‌های مختلف مخاطبان گوناگون را مورد خطاب قرار می‌دهد.(ملائکه، انبیا، شیطان، مؤمنان ،کافران، انبیا ،اولیا با یکدیگر، انبیا و مردم، انبیا و دشمنان و انسان‌های مؤمن و کافر.اشاره کرد) به ویژه در دیالوگ‌های داستانی می‌توان به گفت‌وگوی آنها به طور جدی پرداخت. مثلا در آخرین آیه‌ی سوره‌ی یوسف(ع):« لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَـکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[3] نکات قابل توجهی را مطرح می‌کند. تمامی داستان‌های قرآن برای اهل خرد و تفکر عبرت‌آموز است و ساختگی نبودن داستان‌ها و بیان حقایق، برای هدایت بشر است به مهارت­های زندگی،قوانین معاشرت،چگونه بودن و معیاری بررفتار انسان که همه در راستای آیین رستگاری است و ساماندهی اجتماعی انسان را به همراه دارد، چرا که حیات طیبه در گرو پیمودن این راه است و عمل به آیین زندگی که همان آیین بندگی خالصانه است را رهنمون می­شود.

در بین دیالوگ‌های قرآن، تأکید بر مؤثر بودن و جاودانگی سیستم توحیدی در تمد‌ن‌های مبتنی بر ایمان و عمل صالح به وضوح می­توان دید. تنها تمدنی که بر محورتوحید و عمل صالح باشد ارزش دارد، تمدن‌هایی که بر این اصول بنا نشوند جنبه­ دنیایی دارند؛ مانند تمدن‌های سباء[4]، ثمود[5]، فرعون[6] ،عاد[7]، و... که حاکمانشان خود را رب معرفی می­کردند؛ و یا بت ها را خدای خود می انگاشتند و بر اساس دنیاطلبی بودند و فنا شدند. خداوند مى‏فرماید: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ‏یَتَفَکَّرُونَ(117) قصه را بگو شاید به اندیشه فرو روند.انسان در این گفتگوهای داستانی کشف مى‏کند که این داستان­ها هم عبرت  هستند و هم مکانی برای آموزش به سوی جامعه­ی توحیدی. زیرا درمبنای انسان شناختی بحثی هست با نام فطرت اجتماعی و نحوه وجود ارتباطی وجود آدمی.[8] در آن­جا مطرح است که، آدمی همواره به دنبال زندگی جمعی است. لیکن این زندگی اجتماعی دشوارهایی همچون اختلافات انسانی را در پی دارد. خاستگاه این اختلافات و گاه منازعات هم قریحه ی استخدام گری انسان است که از عقل عملی آدمی ناشی می شود. عقل عملی انسان در عین آن که برای ادامه زندگی، حکم به استخدام (البته نه استثمار) می کند، او را به عدل اجتماعی و وفاق جمعی نیز سوق می دهد. البته روشن است که این میل به عدالت طبع اولی آدمی نیست، والا بیشتر جوامع بشری می بایست عدالت اجتماعی را در شئون خود مراعات می کردند، در حالی که خلاف آن مشاهده می شود[9]. آدمی با همین عقل درمی یابد اگر استخدام های انسانی یک طرفه باشد، هرج و مرج، راه زندگی را بر همگان خواهد بست، از این رو باید با وضع قوانین، استخدامات بشری را جهت داد تا آن را به مسیر کمال اجتماعی بیفکند.

قوانین وضع شده در طول تاریخ انسانی شاید در جهت رفاه مادی توفیقاتی را به همراه داشته، ولی در جهت معنوی و روحی توفیق چندانی نداشته است. در این میان برخی جوامع پیشرفته و پسرفته معارف دینی و توحیدی و اخلاقی را در وضع قانون لحاظ نکرده است، برخی جوامع هم تنها اخلاق را آن هم به نحو ابزاری و برای برطرف کردن خلأ قانونی، مورد توجه قرار داده اند. در نظر علامه طباطبایی اولا اختلافی که محصول فطرت و غریزه ی آدمی است نمی تواند با نقش آفرینی انسان و با وضع چنین قوانینی حل و فصل گردد. و ثانیا هر دو نحوه ی قانون گذاری که در طول تاریخ بشری انجام گرفته است براساس جهل و نادانی به توحید صورت یافته است و روشن است که زندگی با فراموشی توحید منجر به هلاکت نفس و ازاله حقیقت می گردد و موجب ناکارآمدی قانونی خواهد شد. ایشان ذیل آیه ی 64 از سوره ی آل عمران بحثی در مورد جامعه و اجتماع انسانی را مطرح می­کند که دارای نکات درخور توجهی است که مفهوم آن به حقیقت  توحید می­پردازد که درخور تأمل می باشد. در این قسمت، حقیقت دین توحیدی به مثابه روشی که جامعه انسانی را تعدیل می کند و با تعدیل اجتماع راه را برای تعدیل و ساماندهی زندگی فردی و شخصی هموار می گرداند،

با این نگاه اساسا نظام هستی در برابر کانون های متعدد و متکثر خضوع نمی کند. راه سعادت و رستگاری زمانی به روی بشر گشوده می شود که زندگی بشر متناسب با نظام توحیدی و یگانه، تنظیم و طراحی شده باشد. در جهانی که سنت های حاکم بر آن یگانه گرا هستند و همه براساس توحید عمل می کنند نمی توان حرکت و زندگی را براساس برنامه ای پاره پاره و متکثر سامان بخشید

علاوه بر این­که نظام توحیدی عالم ،حرکت غیرتوحیدی را برنمی تابد و آن را مانند یک امر زاید پس می زند، رابطه ی وجودی میان انسان ها نیز اقتضای وحدت و عدم اختلاف را دارد. افراد جامعه ی انسانی همه حقیقتی واحد دارند و بر این پایه شایسته نیست برخی اراده خود را بر برخی دیگر تحمیل کنند بی آن که در برابر حقوق خود، تکلیفی هم بر عهده خود ببینند. اگر در اصل انسانیت همگان یکسانند توجیهی هم برای تبعیض برخی بر دیگران نخواهد بود و بر این اساس هم شایسته نخواهد بود که جامعه انسانی از صورت وحدانی خود که در آن هر فردی در جایگاه خود قرار گرفته دربیاید .

با توجه به ضرورت زندگی توحیدی، که برنامه های  متنوع برای زندگی اجتماعی ارائه می دهد، انسان را به انسجام و نظمی اجتماعی نیز سوق  می­دهد که غایت و مقصد آن، توحید و وحدانیت خداوندی است. بی شک کارکردهای تربیتی جامعه در مقایسه با فرد، بسیار اثرگذار و فراگیر است. بدین سان جامعه و وحدت بخشی آن در نگرشی قرآنی یک هدف میانی است که برای رسیدن به توحید به عنوان غایت مشترک جمعی - در نسبت با فرد - اصالت داشته، ومورد توجه ادیان توحیدی قرار گرفته است. علامه طباطبایی درباره ی این که غایت الغایات توحید است و هدف از اجتماع اسلامی هم رسیدن به توحید و خداست.می­فرماید: طبعا هر اجتماعی باید یک غرض و هدف مشترک داشته باشد؛چرا که راه نیک­بختی واقعی، نزدیکی به خدا و منزلت در پیشگاه خدا وند است[10].

در میان گفتگو های قرآنی قصه های قرآن کریم می­بینیم که خداوند  هم سلوک عبادی افراد و هم سلوک غیرعبادی، روش های اجتماعی  آن­ها را بیان می­کند .وبا هر آن­چه که اصالت اجتماع را دچار تشتت کرده، مقابله ای جدی کرده است. و دعوت به موضوع اتحاد و اجتماع راکه برای اولین بار از حضرت نوح (ع) شروع و آن گاه در دوره ی حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و سپس حضرت عیسی (ع) ادامه  می­یابد. را طوری بیان می­کند که که نشانگر عاقبت جوامع سالم وغیرسالم است.

آدمی در این گفتگو ها نا خود آگاه سُر می­خورد به سوی مباحث جامعه شناختی و مطالعات جهان شناختی که چه سری در نقش اجتماع،  برای رسیدن به توحید که غایت و هدف زندگی است، نهفته است؟.  آیااهداف توحیدی فقط در بستر اجتماع قابل تحصیل می باشد و بدون اجتماع صالح و توحیدی، زمینه برای تحقق معارف توحیدی فراهم نمی شود؟.

به هر روی اگردر این دیالوگ­های داستانی گفته می شود که جامعه ی انسانی در هدف رسالت انبیا اصالت دارد، به معنای نیست که این هدف، هدف نهایی پیامبران است[11]، بلکه به­این مفهوم است که اساسا برای رسیدن به خدا به عنوان هدف نهایی جامعه در مقایسه با فرد اصالت دارد و راه رسیدن به توحید را آسان تر فراهم می آورد.این موضوع در قصه های قرآنی کاملا مشهود است .به طور مثال نبود امر به معروف ونهی ازمنکر را در بین بعضی از این اقوام علت نابودی آنهامی­شمارد.


علی عابد ،شهرک امام حسین ،زند آباد